×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عشق و عرفان

بسم هو

× عاشقی در خون خود غلتیدن است زیر شمشیر غمش رقصیدن است
×

آدرس وبلاگ من

razeeshgh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/nilufaram

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

قسمت سوم و آخر داستان عسل و علي تنها

بسم هو خالق عشق و مدافع عاشقان

 

قسمت سوم و آخر داستان عسل و علي تنها :

 

سلام دوستان ديگه ميخوام قصه عسلم رو جمع وجور كنم و تمومش كنم البته رو كاغذ وگرنه قصه معشوق براي عاشقش هيچ وقت تموم نميشه . تا اينجا گفته بودم كه علي با عسل دعواشون شد و از هم جدا شدند . علي خيلي داغون و غمگين بود آخه تمام زندگيش رو از دست داده بود اون شب دوتا آرام بخش خورد و خوابيد . صبح بيدار شد تا بره دانشگاه همين كه ميخواست لباس بپوشه شوهر عمش اومد گفت ديگه نمي خواد بري دانشگاه علي از اين حرف جا خورد اون گفت قرار شده امروز برن كيش علي مونده بود چي بگه خلاصه يه بهونه اي پيدا كرد كه اگه حتي براي آخرين بارم كه شده عسلش رو ببينه . درسته كه علي از عسل ناراحت بود ولي هنوز عاشق اون بود نديدنش علي رو داغون ميكرد . خلاصه علي رفت دانشگاه ولي ديگه عسل عسل قبل نبود با دوستاش ميخنديد و ميرفت انگار نه انگار كه علي داره نگاهش ميكنه نمي دونم چطور واستون احساسم رو بگم فقط اينقدر بگم كه هر وقت يادش مي افتم اشكهام ديگه تو كنترلم نيست . علي اون روز برگشت و رفت كيش دو روز گذشت خبري از عسل نشد شب سوم عسل يه تك انداخت رو گوشيش ولي علي هرچي خواست باهاش تماس بگيره تلفنش رو خاموش كرده بود شب چهارم به محض اينكه عسل تك زد علي زنگ زد اون گوشي رو برداشت و ساكت موند علي خيلي حرف زد تا اون صحبت كنه ولي حتي يك كلمه هم حرف نزد آخه علي بد جور دلش واسه صداي عسلش تنگ شده بود . بعد اين قضيه علي تصميم گرفت از اون دانشگاه بره تا عسلش بتونه راحتتر درس بخونه و با ديدن اون اذيت نشه . از خانوادش جدا شد هر چي داشت جمع كرد رفت تا عسل بتونه راحتتر باشه ديگه علي داغون وخسته بود رفت تا روزي كه يا عساش واقعا مال اون بشه يا ديگه از همه جدا بشه اون ديگه مثل قبل نبود شكسته شده بود . رفت تا عشقش بمونه رفت تا به همه ثابت كنه هنوزم تو دنيا ميشه عاشق بود درسته كه الان ديگه عشق : بازي بچه ها و خيابونا شده ولي هنوز كساني هستند كه به اين كلمه مقدس احترام بذارن و بهش اعتقاد داشته باشن كساني هستند كه براي خوشبختي عشقشون همه زندگيشون رو ميذارن و ميرن .  حتي اگه عشقشون ديگه اونا رو نخواد . من علي تنها نويسنده اين داستان جلوي همه شما قسم ميخورم تا آخر عمرم عاشق عسلم بمونم و بهش خيانت نكنم در صورتي كه اون فكر ميكنه من بهش خيانت كردم اين مربوط ميشه به دختري به اسم ليلا ولي ميدونم يه روزي ميفهمه كه اشتباه كرده و من فقط عاشق اون بودم . تو اين مدت منم اشتباهاتي داشتم ولي بهش خيانت نكردم خودتون ميدونيد كه عاشق حسود نمي تونه ببينه عشقش با كس ديگه اي حتي حرف ميزنه . اونم اشتباه كرد كه لج كرد . اون همه زندگي منه تا آخر عمر عاشقش ميمونم و منتظرشم حتي اگه ديگه بر نگرده . نمي دونم شايد خودشم يه روز اينا رو خوند اگه خوند ميخوام بهش بگم : سلام عسل خوش باشی من دیگع منتظرت نیستم .

 

دل نوشته : اينم آخر داستان عسل تو داستان قبل گفتم بي خيال عشق زميني حرفم رو پس ميگيرم چون آدمي از عشق مجازي به عشق حقيقي ميرسه بعد نوشتن داستانم با يكي از دخترايي كه داستانم رو خونده بود آشنا شدم كه اسمش نيلوفر بود اون بهم sms داد يا به قول فارسي را پاس بداريما پيامك داد و خيلي چيزا بهم ياد داد خيلي خوشحال شدم كه داستانم رو كسي اينقدر تاثير گذاشته كه تماس گرفته و داره با من درباره اين موضوع حرف ميزنه از همينجا از اين دوست عزيز بالا ترين تشكر ها رو ميكنم كه به من چيزهاي زيادي ياد داد. بچه ها ما داريم از واقعيت عشق دور ميشيم داريم جزء يه چرخه كثيف ميشيم دنيا بدون عشق به صفر ميرسه و هيچ معني نداره ميشه حيووني . ما آدميم اگه عشق نباشه ميميريم تورو به خدا حرمت عشق رو داشته باشيد روي حرفم با همه جنسيت هاست چه پسر چه دختر  فرقي نميكنه . به دنيا نگاه كنيد هر جا رو كه ميبينيد از يه چرخه از يه دايره تشكيل شده الان اين دايره عشق سياه شده چون ما حرمت اونرو نگه نداشتيم نخواهيد كه جزئي از اين چرخه بشيد .

 

 لطفا نظرات وپيشنهادات خود را به  آيدي خودم بفرستيد يا به شماره پيامك كنيد .

تا داستان بعدي خدا نگهدار

 

يا علي مدد

 

 

 شماره تماس :07649318572

ایدی علی تنها:   [email protected]

 

 

دوشنبه 11 خرداد 1388 - 11:14:16 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم